پارت پانزده

زمان ارسال : ۳۶۸ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 4 دقیقه

فصل 8

صدای بلند زنگ در برخاست و لحظه‌ای بعد سپیده در حالی‌که با نگرانی تصویر برادرش را در آیفون تصویری تماشا می‌کرد خطاب به مادرش گفت:

ـ مامان مرتضاست. خیلی عصبانیه. فکر کنم قضیه‌ی معلم خصوصی سجادو فهمیده.

در پی این حرف شاسی درب ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.